نمی دانم آدم بهتر است حرفش را یکجا و همان لحظه بزند یا نگه دارد بعدا یک جا حرفش را بزند یا ذره ذره. یا اینکه کلا فراموشش کند. حتما عبارت "بستگی دارد" اینجا هم جواب می دهد. بستگی دارد در چه شرایطی باشیم.

توضیحش کمی سخت است. نمی دانم صورت مسئله را خوب می دانم یا نه. آخر می گویند مشخص بودن خود مسئله درصد بزرگی از جواب مسئله را مشخص می کند.

گاهی حرف هایی در ذهنم است که اگر می توانستم همان لحظه می گفتم. ولی با خودم نگه داشتم و ریختم درون خودم و هی این ور و آن ور با خودم بردمشان و سنگین شدم.

حرف هایی که فکر می کنم چقدر می توانند بی ارزش باشند، اما اگر اینقدر برای من بی ارزش هستند چرا سنگینم می کنند. حتما ارزش دارند اما دوست داشتم بی ارزش بودند. در واقع فاصله ای هست بین چیزی که من دوست دارم و چیزی که واقعا هست و چیزی که واقعا هست سنگینم کرده.

یادم هست یکی دو ماه پیش بود دوستم گفت فلانی تو که همیشه حرف هایت را می زنی. یکه خوردم. واقعا یعنی من حرفهایم را می زدم. می دانم این جمله را برای چه گفت. آخر ما همکار بودیم. من گاهی نمی دانم از روی چه حرف هایم را بالاخره میزدم. وضعیتی بود. حرف هایم را می زدم. راستش قبل از اینکه حرف هایم را بزنم سبک سنگین نمی کردم که اگر بزنم چه می شود و اگر نزنم چه. انگار باید می زدم. توضیحش شاید سخت باشد. خودم می دانم که توضیحش چیست ولی نمی دانم چه بگویم. راستش بعضی حرف ها باید زده بشه فکر کردن نمی خواهد. 

راستش به دوست گفتم آره ولی آخه خجالتی هم هستم. واقعا هم هستم و قبلا هم بیشتر بودم و البته هنوز هم هستم. اگر خجالتی نبودم چه؟ باز هم حرف هایم را می زدم؟

حالا موقعیت ها فرق دارد. گاهی در جایی نمی شود گفت. سبک سنگین می کنی. آب دهانت رو قورت می دهی. وضعیت فرق می کند. نمی خواهی ناراحتی پیش بیاوری. نمی خواهی چیزی را خراب کنی. چیزهایی برایت مهم هستند. به من فرصت بده حرف هایم را بزنم. تا چیزهایی درونم حل شود و غل غل نزد. چیزی نیست. خودم یعنی دلم می خواست چیزی نباشد و آن طوری دوست داشتم ولی بزرگش می کنم. 

بگذریم.