مدت هاست که احساس می کنم حالم خوب نیست. انگار در یک توهم زندگی می کنم. توهم یعنی انگار جوری هستم که که قابل توضیح نیست. انگار مغزم باد کرده است. خلاصه احساس خوشایندی نیست. گاهی با خودم فکر می کنم اگر حالم کمی بهتر بود دنیا رو چطوری می دیدم. احساساتم چگونه بود. اصلا یادم نمی آید قبلا چطور بودم. نگاهم به دنیا چطور بود. حالم چطور بود. انگار مدت هاست که این گونه ام و خودم می دانم که این گونه بودن خوب نیست. اگر حالم کمی بهتر بود روزها که از خواب بیدار می شدم، دنیا را چه رنگی می دیدم؟ حالم چطوری بود؟ واقعا نمی دانم. فقط گاهی چیزهایی در ذهنم جرقه می زند. از اون موقع هایی که ممکن بود آن طوری باشم. آن طور خوب.